همین مطالبه بود که او را واداشت با پوشش مردانه به دیدن بازی تیم محبوبش برود و در نهایت کار به جایی برسد که بهخودسوزی و مرگ او منجر شود. مطالبه زنان برای ورود به ورزشگاهها، مطالبهای است که روزبهروز گستردهتر میشود؛ مطالبهای که اگرچه منع قانونی ندارد، اما همچنان بیپاسخ و معطل مانده است. سالهاست که یک تلقی خاص، هویتهای متکثر و متنوع در جامعه ایران را نادیده گرفته است؛ برداشتی که با سبک زندگی این روزهای بخشهای بزرگی از جامعه بهخصوص زنان و جوانان فاصله دارد. اما مرگ دلخراش دختر آبی میتواند این برداشت خاص را مقابل یک دوراهی قرار دهد؛ آیا باید حق انتخاب زنان را پذیرفت و با آن همراه شد یا در برابرش ایستاد؟ اگر این تلقی خاص، چنین انتخابی را نپذیرد، در تقابل با بخشی از جامعه قرار میگیرد و میزان اعتبار و نفوذش بیشتر کاهش پیدا میکند؛ تلقی و سیاستی که درست در مقابل روندهای اجتماعی قرار گرفته و دیر یا زود باید پاسخ مناسب به این درخواست مهم اجتماعی بدهد. این درحالی است که روند اتمیزهشدن جامعه و امکان رفتارهای هیجانی و از سرخشم و سرخوردگی هر روز بیشتر میشود و با توجه به شرایط اجتماعی، گسترش چنین پدیدههایی، احتمال خشونت را افزایش خواهد داد و در مقابل یافتن راههای عقلانی و مبتنی بر رویههای نهادی را مسدود میکند.
مرگ دختر آبی و بازتابهای گسترده آن نشان میدهد که جامعه در وضعیت خطرناکی قرار دارد؛ همچنان که پیش از این نیز جامعهشناسان هشدار دادهاند که ایران با چالشهایی روبهروست که به حیات کلی جامعه و بنیانهای آن آسیب میزند. نفرت و کینهای که در سالیان متمادی بر اثر تبعیض و احساس تبعیض انباشت شده، رابطه میان گروههای گوناگون مردم را با هم و با دستگاههای رسمی مختل کرده و یک وضعیت گسیخته بهوجود آورده است. از طرف دیگر کشور با مشکلات فراوان و بنیادینی روبهروست که دیگر نمیتواند با نگاه قبلی و عادتهای کلیشهای، آنها را رفع و رجوع کند. بلکه باید با سیاست جدید و نگاهی متفاوت به مقابله با این مشکلات بپردازد که گشودگی فرهنگی و اجتماعی و ایجاد فضای بازتر سیاسی و فرهنگی، لازمه آن به شمار میرود. مرگ دلخراش دختر آبی، اشتباهبودن روشهای قبلی حل مسائل جامعه ایران بهخصوص موضوعهای مرتبط با زنان را نشان داد. رفتار اجتماعی زنان در سالهای اخیر فعالتر شده و سهم ویژهای از سعادتمندی و رضایت را طلب میکند.
اکنون شاید زمان تغییر فرا رسیده باشد؛ تغییری که البته زیر پوست جامعه بهتدریج اتفاق افتاده است اما هنوز برخی گروههای تأثیرگذار منکر این تغییرات هستند و نگاه مردم و افزایش حس تبعیض جنسیتی در بخشی از زنان جامعه را به رسمیت نمیشناسند. درواقع جامعه را نمیشناسند و نمیدانند که مردم خودشان را در چه جهانی میبینند، وضعیت خودشان را در مقایسه با گذشته چگونه میبینند، چه تصوری از آینده دارند، تعریفشان از خانواده چیست، گرایشهایشان درحوزه مذهب به چه سمتی حرکت میکند، چقدر احساس رضایت دارند، تعریفشان و احساسشان از امنیت چیست، چقدر اعتماد اجتماعی وجود دارد و مسائلی از این دست.
مرگ دختر هوادار تیم فوتبال استقلال اما این شکافها بین بخشی از مردم و تصمیمسازان را دوباره برجسته کرد. اکنون گروههای تأثیرگذاری که پیش از این منکر وجود خطراتی بودند که بنیانهای جامعه را تهدید میکند، شاید اکنون به درک مشترکی از این وضعیت خطرناک برسند. هرچند که تغییر تنها با درنظر گرفتن یک گروه و نادیدهگرفتن سایر گروهها امکانپذیر نیست؛ بلکه باید تعریفی جدید از هویت ملی با درنظرگرفتن تنوع فرهنگی اجتماعی ایران ارائه کرد که قطعا نیازمند مشارکت همه گروههای اجتماعی و گرایشهای سیاسی بهخصوص گروههایی است که نگران از دست رفتن ارزشهای سنتی جامعه، وضعیت خانواده، رفتار جوانان و ارزشهای دینی هستند. اما هرچه هست، زمان تغییر بنیادین سیاستها برای مردمی که نمیتوانند صدایشان را به جایی برسانند، فرارسیده است؛ مردمی که شاید در غیاب هویتهای بزرگ و تأثیرگذار سیاسی و نبود نشانهای از تغییر، مأیوس شده و برای رساندن صدای خودشان به راههای دیگری از جمله خشونت متوسل شوند.
نظر شما